سرزمین خاطره ها

دزفول ! برای آنانی که با زلال رودش سیراب شده اند و پرورش یافته اند در هر نقطه از کره خاکی که سکنی گزیده اند سرزمین خاطره هاست

سرزمین خاطره ها

دزفول ! برای آنانی که با زلال رودش سیراب شده اند و پرورش یافته اند در هر نقطه از کره خاکی که سکنی گزیده اند سرزمین خاطره هاست

سرزمین خاطره ها

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
بی دست و پا تر از دل خود کس ندیدیم
زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

دوست چِلِیس، دوست ثقیل

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ق.ظ

دوست چِلِیس، دوست ثقیل

بالا نوشت : این خاطره را مدیون مدیر محترم وبلاگ دست نوشته هاهستم که با خواندن سه خاطره این خاطره برایم یاد آوری شد .

در دوره راهنمایی در مدرسه راهنمایی کورش کبیر دوستی داشتیم که بقول دزفولی ها خیلی چِلیس بود . دست هر کس خوراکی میدید به هر روشی بود حتی اگر شده مقدار کمی از او میگرفت و میخورد . این کار او اعصاب همه بچه ها را بهم ریخته بود . تا اینکه یکی از دوستان که خیلی ثقیل بود روزی کاغذی را به شکل قیف درست کرد (قدیم تخمه و بنک و بادام رو در کاغذ های قیفی میریختند )  و داخل آن تعداد زیادی بوتول ( سوسک های سخت سیاه ) ریخت . بوتولها را از زیر قبر های رودبند پیدا کرد . وارد کلاس شد در حالی که نشان میداد در حال خوردن تخمه است . به محض اینکه دوست چلیسمان او را دید مثل همیشه به او گفت : کُتی دام !!! دوست ثقیلمان بیدرنگ گفت : بیَن اما خیلی نَبَری !! دوست چِلیسمان دستش را داخل قیف فرو برد و چند بوتول در آوردن همان و جیغو فریادش همان و سر رسیدن معلم همان . دوست چلیسمان گریه کنان شکایتش را به معلم گفت هنوز کلامش کامل منعقد نشده بود که دوست ثقیلمان همه بوتولها را در دهان ریخت و در یک چشم بهم زدنی خورد . سند از بین رفت و شکایت دوست چِلیسمان به جایی نرسید ...

 

ترجمه ها :

چِلِیس : کسی که هر خوراکی دست دیگران می بیند درخواست میکند که به او تعارف کنند . (زیریلی)

بوتول : نوعی سوسک که با سوسری های حمام فرق دارد سخت پوست و سیاه  است ( فولکس)

کُتی دام : یه کم بده

خیلی نَبَری: زیاد برنداری

ثقیل : تخس ، تخش ، بجه شلوغ

بوتول

۹۲/۰۵/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
سید سرزمین خاطره ها

نظرات  (۱۵)

با سلام
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم
پاسخ:
پاسخ: علیکم السلام . خب شما یاری کن تا خاطرمان تنها نشود . گرچه ظاهر آن است که طلب عشق از هر بی سرو پایی کردیم .................
این تذهبون ، ای برلدر
سلام مجدد
البته من خودم یادم نمیاد. ولی بزرگترها میگن بچه که بوده ام وقتی خیلی گریه و زاری می کردم مرحوم مادربزرگم از این بوتول ها جلوم می انداخته ... میگن منم کلی باهاش بازی می کردم و کیفور می شدم!
ولی اینکه یکی بخوردش قابل تصور نیست برایم.
پاسخ:
پاسخ: عجب اسباب بازی جالبی !!!!
سیدجان داستان شما تکان دهنده تر بود.
همین الان خانواده نزدیک شامی را که تازه خورده اند بالا...

به هر جهت نظر لطف شماست.
اما در خصوص تاریخ تعریض خیابان حتما حق با شماست چون شما بزرگترید و من در آن سالها شیرخواره بوده ام.
پاسخ:
پاسخ: از خانواده عذرخواهی کنید .ممنون
سلام سید
فکر کنم دهه سی بوده است (یا چهل) که تعریض خیابان شریعتی بخشی از کوچه ورودی بازار خراطون را می برد.
دست بر قضا حجره ی مرحوم پدربزرگم نیز در همین تعریض از دست می رود.
روبروی حجره ی پدربزرگ یک نانوایی بود.
که این نانوایی هم در تعریض رفت.
به گمانم کسی بنام «شاطر علی» نانوا و صاحب آن بوده.
ایشان مرحوم شده است(روحش شاد).
القصه..
شاهد این ماجرا ابوی بنده است.
مفتشین (بازرسین) بهداشت گزارش هایی از عدم رعایت دقت در نظافت و بهداشت نانوایی دریافت می کنند و به سراغ شاطر آمده و در جریان بازرسی ازقضای روزگار یکی از نانهای روی پیشخوان را برمی دارند.
نان را پاره کرده و مگسی پخته را لای نان می یابند.
بازرس به شاطر : این چیست؟
شاطر به بازرس : کوآن؟ دِش موبینُم. (بازرس مگس را کف دست شاطر می اندازد)
شاطر علی مگس را فی الفور به دهان انداخته، جویده و قورت می دهد و خیلی راحت می گوید : کُتی نون سُخته بید.
بازرس مات و متحیر می ماند که چه بگوید؟
قضیه با غُم غُم های بازرس و رفتن وی تمام می شود.
پدرم از شاطر علی می پرسد : شاطر پَخشَنَ خوَردی؟؟؟؟؟
شاطر بینوا : چه کُنُم بووَه..هلُم دُکونهَ بنده؟ قپی نونخوَر دارم.
(اینهم گوشه ای ظریف از فداکاری پدران قدیم برای حفظ و حراست از معاش خانواده بود)
پاسخ:
پاسخ: سلام برار
موزیز اَ اُسا گَفتَره !!!! یا نه؟
کامنت از پست شیرین تر و بیشتر و بهتره یا نه؟
کُتی نون سُخته بید.

مهندس در ذهنم سرچ کردم دوم راهنمایی بودم که ما را پرچم بدست برای افتتاح پل جدید بردند قرار بود شاه بیاد یعنی احتمالا زمستان53 . اگر ساخت پل 3 یا 4 سال طول کشیده باشد شروع عملیات میشود 49 فکر کنم 1سال قبلش خیابان شریعتی را خراب کردند که مدتها چرخهای طوافی توی خرابه میوه میفروختند به نام خیابون رُمنیده !!! معروف بود و من 6یا 7سال داشتم لذا آن تاریخ بین سالهای 48 یا 49 و نهایتا"50 بوده .
چقدر دقیق !!!
۲۳ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۲۶ یار شیرین سخن
سلام روز عید فطر بود که خاطرتونو خوندم اینقد حالم بد شد که دیگه نتونستم کامنت بذارم الانم نه پستو خوندم نه عکسو دیدم واقعا حالم بد شد
پاسخ:
پاسخ: ای داد بی داد ....................
۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۳ عباس اسلامی پور
سلام عیدتان مبارک؛طاعات قبول
پاسخ:
پاسخ: عید شما هم مبارک
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۸ چوب خدا صدا نداره

تازه ناهار خورده بودم... دلم شیوس
پاسخ:
پاسخ: شرمنده خیلی شرمنده ..............
ای ورچنا ...
دلم شیوس!

پاسخ:
پاسخ: شرمنده..........
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۲ خورشید عالم تاب
سلام سید عزیز
نشئه را اصلاح کردم. ولی دو مورد دیگه را که فرمودی دست نزدم چون جذابیت خاطره من بستگی به نوع ارتباط با مخاطب داره.
"ممد" کلمه عامیانه ای است که با مخاطب ارتباط برقرار می کنه.
دستت درد نکنه که هم به وبلاگم سر زدید و هم مطلب من را با دقت مطالعه کردید.
من اصولا فی البداهه مطلب می نویسم به همین خاطر این غلط های املایی در پست های من کم نیستند.
و برخی هاشان هم به خاطر سرعت تایپ هستند.
اما ...
باور کردن خوردن بتل یا بوتول چیزی شبیه باور کردن سفر به سیاره اورانوس است.
البته من در دوران ابتدایی که دزفول بودم به چشم خودم دیدم که یکی از همکالاسی هایم یک کلو (kollow) را زنده زنده گرفت سر و پاهایش را کند و بقیه اش را خورد.

پاسخ:
پاسخ: ممنون مجید جان از توضیحاتت . لازم نیست این همه راه بری تا اورانوس . فرد چلیس الان مغازه دینام پیچی دارد اگر بحث غیبت نبود آدرس میدادم بری پیشش تاییدش را بگیری مهندس جان .
سلام
من هم در همان مدرسه درس خوانده ام. کلا سر کار این بچه ها در آن موقع با حشرات و قورباغه ها بود و معلم ها از دست این بچه ها عاصی بودند. یادش بخیر
پاسخ:
پاسخ: بله حج ناصر یاد باد آن روزگاران یاد باد
اوع...............اوع صد رحمت به چینییون.......
پاسخ:
پاسخ: چینی ها جمعیتشون زیاده و مجبورند.
واقعا بوتولارو خورد؟؟
فک کنم دوتا دوستاتون درسای خوبی گرفتن هم چلسه و هم ثقیله!
پاسخ:
پاسخ: بله واقعا" خورد .
بوتولای بدبخت چه گناهی کردن و چه درسی گرفتن عزیزم
بوتول ها رو خورد؟؟؟؟
الکی میگی؟؟؟؟
واقعا خورد؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
پاسخ: انصافا" خورد . الکی چیه عزیزم. قیف کاغذ رو تو دهنش خالی کرد و سریع خورد و به معلم گفت : آقا این چرت و پرت میگه بوتول کجا بود .
سلام سیدجان
بُتُلش از همین نوع بود؟
گمان نکنم. احتمالا چِنجَک بوده اند.
برادر این بتل ها که عکسشان را گذاشته ای که نام معروفی دارند !!!! و بوی معروفی!!!!
اگر واقعا همین ها را خورده احتمالا بعدش گارِشت های خوبی هم کنده باشد
پاسخ:
پاسخ:
بله علی آقا همینها که بوی بد میدهند !!!! در منطقه ما به آنها بوتول میگفتند شاید در صحرابدر چنجک شهر ما که هر خونه اش هم یه گویش داره چه برسه به منطقه ..!!
نام معروفش را خصوصی بفرما مهندس شاید یادم بیاید ..ک ..ک اینه ؟