شرمنده هردوشان شدم !!!!
ماه مبارک رمضان سال 1380 برای دوره آموزش عقیدتی فراخوانده شدیم از تمام استانهای کشور آمده بودند اکثرا" از پیشکسوتان جبهه و جهاد بودند تنها کسی که در دوره غریب نبود من بودم چون ساکن قم بودم و دوره در قم برگزار می شد . در کلاس با چند نفر بیشتر نزدیک شدم از جمله آنها دو نفر بودند که از استان کهگیلویه و بوبراحمد آمده بودند . اواخر دوره بود یکی از آن دو نفر رادیدم که مشغول نوشتن یک نامه است پرسیدم : اخوی برای چه کسی نامه می نویسی گفت : برای حضرت آیه الله بهجت (ره) !!!! تعجب کردم و پرسیدم مگر آیه الله بهجت کار اجرایی میکند که از ایشان درخواست داری؟ گفت : در خواستی از ایشان ندارم فقط میخواهم به ایشان بگویم دوستت دارم !! متحیر ماندم نامه ای نوشت سرتاسر عشق و علاقه . درست مانند یک عاشق به معشوقش .نامه را که به اتمام رساند با کمال وسواس در پاکت گذاشت و درب آن را چسباند . در حال بررسی ساعات برگزاری امتحانات بود تا وقتی پیدا کند و نامه را به دفتر آقا برساندکه من گفتم اخوی خودت را اذیت نکن من که قم هستم بعد از امتحانات نامه ات را به دفتر ایشان میدهم . خوشحال شد وتشکری کرد ونامه را به من داد نامه را لای یکی از کتابهایم گذاشتم . دوره یک ماهه تمام شد و عکس یادگاری و تبادل شماره تلفن و آدرس و روبوسی و..... خداحافظی . همه چیز تمام شد نامه همچنان لای کتاب ماند و فراموشی من به مدت 8 سال !! درست در مراسم تشیع حضرت آیه الله بهجت یاد نامه افتادم بر سرزنان به خانه آمدم . معشوق رحلت کرده بود و من امانت داری نکرده بودم افسوس خوردن ها و سرزنش کردن های خودم 2 سال طول کشید تا توانستم شماره تلفن دوست بویراحمدی خود را پیدا کنم تا با عذرخواهی مقداری از ناراحتی خودم را کم کنم . شماره منزلشان را گرفتم خانمش بود. با تعجب از نام نشانم پرسید . خودم را معرفی کردم با بغض گفت شما چه رفیقی هستید که خبر ندارید ایشان دوسال پیش فوت کرده اند. پشت تلفن خشکم زد سال 88 فوت کرده بود همان سالی که آیه الله بهجت رحلت کرده بودند
شما دعوتید به وبلاگ جانم فدای رهبر - دزفول یا وبلاگ مقداد و پست مهمان شهدا
منتظر حضور گرم شما هستیم بزرگوار