من از شهادت می ترسیدم !!!
ترس از شهادت !!!؟
چه در جریان وقوع انقلاب اسلامی و در گیری های خیابانی و چه در جریان جنگ تحمیلی و خطرات ناشی از آن اعم از خطرات شهری یا مناطق عملیاتی علی رغم عشق رسیدن به فیض عظمای شهادت و اینکه می دانستم جایگاه رفیع شهدا چه مرتبه ایی دارد و مکررا" از لسان حضرت امام خمینی (ره) جملاتی در مورد شهدا می شنیدم که در خصوص هیچ مقامی گفته نمی شد، اما از اینکه روزی برسد که به شهادت برسم خوف داشتم . نمی توانید حدس بزنید که این ترس ناشی از چه بود . تصور می کنید ترس از مرگ بود؟ نه . ترس از تیر و ترکش بود؟ نه . ترس از تکه تکه شدن بود؟ نه . ترس از جهان آخرت بود ؟ نه . پس چه وحشتی بود که در دلم افتاده بود و شبانه روز لرزه بر اندامم می انداخت و فکرش هم دیوانه ام میکرد ؟ حدس زدن در باره اش کمی مشکل است . فکر اینکه شهید شوم و مرده شور مرا بدون لباس ببیند!!! به همین سادگی . جوانی بود و شرم حیای مخصوص به خودش . خنده دار است ؟ حتما" خنده دار است اما همین بود ودیگر هیچ . این تصورات حلاوت شیرینی شهادت را که از عسل شیرین تر بود در کام من تلخ کرده بود .
فکر می کنم بدون هیچ دلیلی شهادت خواسته عمیق شهدا بوده و اکثر افرادی که شهید نشده اند به یک دلیلی نخواسته اند شهید شوند یکیشون حضرتعالی!!
دوستی می گفت قبل از مقدماتی با تسبیح برای بچه تفال می زدم : شهید،اسیر،زخمی برای اکثربچه ها اسارت آمد...
پاسخ:
سلام
این هم یه حرفیه !!!!!!!!!