وقتی مرده شور هم می گرید!!!!
شهید سید مجتبی (اخوی حقیر) در کربلای ۴ به فیض عظمای شهادت نائل آمد. در دی ماه سال ۱۳۶۵ . خبرش را به من دادند اما از جنازه مطهرش خبری نبود . در اردی بهشت ماه سال ۱۳۶۶ یعنی حدود ۴ ماه پس از شهادش برای شناسایی جنازه به سرد خانه شهید آباد رفتم . حاج سید کریم موسوی همراهم بود مامور سرد خانه و حاج سید کریم تابوتش را زمین گذاشتند . سید مظلوم ۴ ماه در آبها و مردابهای حوالی جزیره سهیل مهمان بود . یادم می آید در این ۴ ماه مرحوم مادرم برای پیدا شدن جنازه اش هر شب نماز امام زمان می خواند . چشمم که به پیکر مطهرش افتاد بی اختیار نشستم و نشستنم از سستی پاهایم بود ، که احساس کردم پاهایم توان نگهداشتن بدنم را ندارند. فردای آن روز برای نظارت بر کارهای غسل و کفن به شهید آباد رفتم مرحوم عبد الحسین رودبندی مرده شور آن زمان شهید آباد در حالی که کفن را مرتب میکرد بغضش ترکید و مانند یک بچه بلند بلند گریه کرد .مات و متحیر بودم مگر میشود مرده شور هم اینقدر رقیق القلب باشد . گفت : غسلش ندادم ! نمیشد غسلش دهم !!! تیمم دادم هرچند شهید به هیچ چیز نیاز ندارد . در حال گریه گفت : ای جوونون ِ عزیزَناز دِلمهَ سُختِنهَ!!!! خوش بحالِ خوشون چارهِ زغالِ مارِ بوونشون. کاسکهِ یهَ قَلِ اَ جنازهِ بچهِ مُنه هم بِ اِووردِن . اگر اشتباه نکنم پسرش مفقود الجسد بود .
ترجمه :
ای جوونون ِ عزیزَناز دِلمهَ سُختِنهَ!!!! خوش بحالِ خوشون چارهِ زغالِ مارِ بوونشون. کاسکهِ یهَ قَلِ اَ جنازهِ بچهِ مُنه هم بِ اِووردِن .
این جوانان عزیز و ناز دلم را سوزانده اند . خوشا به حال خودشان و بدا به حال مادران و پدارانشان . کاش تکه ایی هم از جنازه بچه مرا هم می آوردند.
با مطلبی به نام عاشورا یا ashura بروز هستم.
اگر می خواهید بیش از این مدیون شهدای کربلا نباشید لطفا پس از مطالعه مطلبی در این باره انتشار دهید.