اگر اشتباه نکنم در اوائل دهه شصت نرخ یک خط تلفن ثابت در دزفول ۲۵۰۰ تومان بود که بعد از چند سال نرخ آن به ۱۴۰۰۰ تومان افزایش یافت و این در حالی بود که عده زیادی به امید همان ۲۵۰۰ تومان سالها بود که در نوبت بودند . یکی از دوستان نقل میکرد که برای اعتراض به مخابرات رفتم مسئول مربوطه را میشناختم بعد از بحث وجدال فراوان به ایشان گفتم : جناب ..... من یک کارگرم میشه بفرمائید ۱۴۰۰۰ تومان برای تلفن از کجا بیاورم ؟ ایشان هم با عصبانیت گفتند : تو که کارگر هستی تلفن به چه کارت می آید ؟ من هم با خشم فراوان فریاد زدم : چطور تو کوَکِ خَرَکی هستی و رئیس ..... شدی ؟ من تلفن استفاده نکنم ؟
شهر بومی است همه از کودکی یکدیگر را می شناسند اگر بنده خدایی پدرش یک زمانی فلان شغل را داشته اگر امروز به بالاترین مقام علمی هم برسد همان نام روی او می ماند . یادم میآید یکی از پزشکان حاذق را که به مردم معرفی میکردی مردم میگفتند : دکتر.....؟ این که کُوَک ...... بی باله !!!! خدا خیلی به پرفسور سمیعی رحم کرده که همشهری ما نیست وگرنه مردم میگفنند : پرفسور سمیعی ؟ هان کُوَک رحمن کچلهَ بگوویی؟
نمی خواهم ترک شهر و دیار را توسط مدیران لایق توجیه کنم اما می تواند دلیلی برای توجیه عملشان باشد .